تهیه و ترتیب توسط محمدالله نصرت: 14 دلو 1389
مراحل عشق وعاشقی از دید دانشمندان
دانشمندان و محققان عاشق شدن را به سه مرحله ذیل تقسیم می کنند.
1- کشش جنسی که قاعدتأ دوره کوتاهی است.
2- حس جسمی،عاطفی که آدم در این دوران در عالم هپروت غوطه ور می شود و در اصل آهسته آهسته احساس عشق از دید علم روانشناسی امروزی شکل می گیرد.
3- عاشق شدن، تعهد طولانی مدتها. در این رابطه یعنی مرحله سوم دکتر پرتوی تبار دکتر روانشناس در لندن می افزاید که فرق نمی کند مال کدام کشور باشی یا تابع کدام فرهنگ هستی این سه مرحله درهمه کس موجود است . .. .
وقتی که حس عشق نسبت به کسی در ما شکل می گیرد کاملتر و کاملتر میشود و یا کاملتر شدنش، از داغ بودنش کمتر میشود ولی عشق عمیقتر می شود .
عجیب است که در جایگاه اصلی حس عشق و عاطفه که در مغز ماهم هست این تکامل عملا انجام میشود. اوایل رابطۀ سطح مغز درعواطف ما نقش دارد و بعد با عمیقتر شدن عشق احساس ما جالب است که قسمتهای داخلی و عمیق مغز درگیرعاطفه عشق میشود، یعنی منطقه سنترال لوب که داخل مغز در مرکز است و شکل نعل اسپ را دارد.
نتیجه چند آزمایش که نشان میدهد در ملاقات اول چه چیزهائی باعث میشود که می گوید بیقرار هستم .
در این مدت زمان کوتاه نتیجه این است که:
55 درصد حرکات یکنفر باعث جذب یا فرار میشود.
38 درصد، تن صدا و سرعت حرف زدن.
و7 درصد محتوای صحبت ها می تواند تأثیر مثبت یا منفی بگذارد.
تأثیر کارساز نگاه :
روانشناس نیویارکی پروفسور آرتور آرون که در مورد '' عاشق شدن'' تحقیق میکند، به این نتیحه رسیده است که نگاه تأثیر کارساز در عاشق شدن دارد .
این پروفسور از دونفر خواست که تما م رازهای زندگی شان را برای همدیگر تعریف کنند. واین مرحله آزمایش چهارو نیم ساعت به طول می انجامد .
بعد پروفسور ازآنها خواست که به مدت 4 دقیقه به چشمهای هم دیگر نگاه کنند. بعد از چند بار تکرار این آزمایش با افراد متفاوت خیلی از زوجها اعتراف کردن که شدیدا به طرف مقابل شان جذب شده بودند،حتی چند تا از آن نفرها بعداً با هم عروسی کرده اند.
اصولاً وقتی که ما از لحاظ جنسی ذوق زده میشویم چشمهای مان بزرگتر میشود.
هورمون هایی که در مراحل عاشق شدن دست دارند ما را به جانب مقابل می کشانند که قرار ذیل اند:
مرحله اول: کشش جنسی یا شهوت
هوس و خواستن که عامل شان هورمونهای مردانه تستوسترون و هورمون زنانه استروژن هست.
این هورمونها هستند که باعث میشوند تا آدم دنبال جنس مخالف بیرود .......
مرحله دوم: دل باختن
از این مرحله است که واقعأ عشق پا می گیرد . دراین مرحله است که آدم نمی تواند به چیز دیگری جز معشوقش فکر کند. علامات این مرحله از دست رفتن اشتها و بی خوابی هست چون بیشتر سعی فرد این است که ساعات روز رو به طرف مقابل فکر می کند . در مرحله جذ ب، گروهی از سلولهای عصبی ما یعنی نیورو ترنزمیترها که اسم شان '' مونو آمینوز''
هست نقش مهمی رو بازی میکنند .
دوپامین نوعی ماده شیمیایی است که از مغز ترشح میشود. نوره پاین فرین Nor epinephrine یا همین آدرنالین هستندکه باعث میشوند تاعرق کنیم و قلب مان سریع تر شود .
سروتونین : یکی از مهمترین مواد شیمیائی عشق و آن چیز که ممکن است موقتا ما را دیوانه کند .
مرحله سوم: دل بستن
این سومین مرحله عشق و درازمدت ترین شان است،که البته اگر یک رابطه بخواهد ادامه پیدا کند وارد این مرحله خواهد بود .این مرحلۀاز عشق که درازترین مراحل است ومراحل قبلی کوتاه مدت اند. علتش هم این است که دو مرحله اول عشق هوس و جذب آدم را از کار و زندگی می اندازد و برای همین قرار نیست که دائمی باشد چونکه از دید طبیعت باعث نابودی شخص میشود .
این احساس که زوجها را به هم متعهد می کند و باعث میشود با هم بمانند. هورمونهایی که در این مرحله بوسیله سیستم عصبی آزاد میشوند،هورمونهایی که باعث میشوند که دو نفر باهم وفاداربیمانند قرار ذیل اند
اوکسیتوسین: این هورمون ماده شیمیایی هست که ازغده هیپوتالاموس ترشح شده. واین هورمون کمک میکند که رابطه پایدار باقی بماند. این هورمون زمان بارداری هم در خانمها ترشح می شود که در ساختن شیر کمک میکند و حس تعلق مادر و فرزند را قوت میبخشد . در عین حال این هورمون در زمان آمیزش در مغز ترشح میشود و حس تعلق را در دو نفر تشدید میکند .
واسوپرسین: هورمون است که در رابطه دراز مدت در دو نفر ترشح می شود و این هورمون فعالیتهای کلیه یا (گرده) را کنترل میکند و حس ایثار را درفرد مقابل ایجاد میکند .
چرا اصلا انسان احتیاج به یک همدم از جنس مخالف دارد ؟
آیا یک الگوی همگانی برای زن ایده ال و مرد ایده ال هست ؟
در انتخاب طرف مقابل تان چه چیزهایی نقش خواهد داشت؟
زمانی که یک نفر را به عنوان زوج مان انتخاب می کنیم، گویا اول ناخودآگاهانه کسی را انتخاب می کنیم که از نظر ژنتیکی شبیه به خودمان باشد.
عجیب است که ظاهر یک شخص تا حدی میتواند گویای ساختمان ژنتیکی او فرد باشد. مثلا چهره هایی که طرف چپ و راست صورتشان قرینه نیستند، بیشتر احتمال دارد که دارای مشکلات ژنتیکی و مادرزادی باشند.
دراین زمینه مطالعاتی که شده نشان میدهد که مردها، بخصوص دنبال زنهایی را می گیرند که دو طرف صورتشان با هم قرینه است .
شاید علت این نوع سلیقه مشترک در جنس مرد، از آن جایی ریشه گرفته که وقتی زنها وارد سنین بالاتر میشوند دور کمرشان چربی جمع میشود و کمرشان پهنتر میشود. بنابراین تناسب ''هفت دهم'' به هم میخورد و ناخوداگاه این تصور را در ذهن مردها ایجاد میکند که این زن دیگر بارور نیست .
ولی مسئله انتخاب زوج بین زنها با مردها خیلی فرق میکند برای زنها قرینگی صورت مرد زیاد مهم نیست. ولی چیزی که به نظر زنها مهم است توانایی مرد در فراهم کردن غذا و نگهداری ازاولاد های آینده شان است که نقش مهمتری را بازی میکند.
مردهای پولدار یا قدرتمند، چه از نظر جسمی و چه از نظر موقعیت مالی واجتماعی، آنقدر بین خانمها طرفدار دارند.
تحقیقات نشان داده که ما کسی را ترجیح میدهیم که با خودمان شباهت داشته باشد و یک نسبتی هم بین این اجزای بدن در زوجها هست. بین اندازه ریه ها، بلندی انگشت وسط دست، درازای لاله گوش .و اندازه کلی گوش ها. قطر گردن و مچ دست و میزان سوخت و ساز بدن خواهد بود، بنابرین در انجام باید بگویم که عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی است خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال.عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سر می زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می گیرد.
عشق در غالب دلها ، در شکلها و در رنگها تقریبا مشابهی ، تجلی می شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است، اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش را دارد و از روح رنگ می گیرد و چون روحها ، برخلاف غریزه ها ، هر کدام رنگی از ارتفاع و بعدی و طعم و عطری دارند ویژه خویش، می توان گفت که به شماره هر روحی، دوست داشتنی است
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصلها و عبور سالها برآن اثر می گذارد، اما دوست داشتن در ورای سن و زمان وخراج زندگی میکند و بر آشیانه بلندش ،روز روزگار را دستی نیست... دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیباییهای روح که زیباییهای محسوس را به گونه ای دیگر می بیند.عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است. اما دوست داشتن آرام و استوار و پروقار است و سرشار از نجابت.
عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است.اگر دوری به طول انجامد ضعیف می شود، اگر تمام دوام یابد به ابتذال می کشد و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و "دیدار و پرهیز"زنده ونیرومند می ماند.اما دوست داشتن با این حالات ناآشناست.
تهیه و ترتیب توسط سيد موسوي
۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه
۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه
پيغام
پیغام
مادر ! بگو پدر چگونه رفت ؟
و دگر هیچ بر نگشت ...
آیا ز من
و یا ز تو
آزرده خاطر است ؟
من از فراق او
به خدا رنج میبرم
از دوری اش
جگرم سوخت
و قامت ببین شکست
بسیار دیر کرد
پیغام من به او برسان
و بگویش ز طرف من
من بعد از این
نان نمی طلبم
گریه هم نمی کنم
من خاک می خورم
بابا بیا
دوری بس است
و رنج فراقت
ز حد گذشت ...
مادر ! بگو پدر چگونه رفت ؟
و دگر هیچ بر نگشت ...
آیا ز من
و یا ز تو
آزرده خاطر است ؟
من از فراق او
به خدا رنج میبرم
از دوری اش
جگرم سوخت
و قامت ببین شکست
بسیار دیر کرد
پیغام من به او برسان
و بگویش ز طرف من
من بعد از این
نان نمی طلبم
گریه هم نمی کنم
من خاک می خورم
بابا بیا
دوری بس است
و رنج فراقت
ز حد گذشت ...
ارسال شده توسط
سيد موسوي
در
۲۳:۴۷
0
نظرات
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!همرسانی در Xهمرسانی در «فیسبوک»اشتراکگذاری در Pinterest
چيستي فرهنگ
نویسنده : احمد ارشاد خطیبی: 8 دلو 1389
چیستی فرهنگ
در مورد فرهنگ و معانی آن دیدگاه های مختلف و متفاوتی وجود دارد.
در خصوص معنی لغوی فرهنگ در کتاب معتبر«فرهنگ حمید» چنین آمده است: «فرهنگ، فرهنج، علم، دانش، ادب، معرفت، تعلیم و تربیت، آثار علمی و ادبی یک قوم یا ملت.»(1)
دکتر شمس الدین«فرهیخته» نویسنده کتاب «فرهنگ فرهیخته»، فرهنگ را مجموعه داده ها و رفتار عمومی یک جامعه می داند و می نویسد: « فرهنگ به زبان ساده مجموعه داده ها و رفتار عمومی یک جامعه است که وقتی تقسیم شود یا جزء جزء مورد بررسی قرار گیرد گویای منش خاصی برای گروه بخصوص است که در این حالت گفته می شود مثلاًً فرهنگ اقتصادی یا فرهنگ ادبی و یا فرهنگ سیاسی این جامعه در مقام مقایسه با جامعه دیگر برتر است یا پست تر و غیره »(2)
داریوش «آشوری» فرهنگ نویس ایرانی نیز از فرهنگ ومفهوم آن در ادبیات غنی فارسی تعبیر ارزنده ای دارد:
« فرهنگ مرکب از پیشوند «فر» به معنی پیش و ریشه باستانی تنگ به معنی کشیدن است. کلمات فرهیختن و فریختن در ادبیات فارسی از همین ریشه است که به معنی تربیت کردن، ادب آموختن و تأدیب کردن است. اصطلاح فرهنگ در فرهنگ نامه های مختلف به معنی ادب، عقل، دانش، بزرگی، حکمت، هنر و معرفت آمده است.»(3)
عبدالصابر«جنبش»نویسنده، محقق و عضو آکادمی علوم افغانستان هم در مورد معنی لغوی فرهنگ به این باور است: « فرهنگ با کاف دری بر وزن و معنی فرهنج است که علم و دانش و عقل و ادب و بزرگی و سنجیده گی و کتاب فارسی و نام مادر کیکاوس می باشد و شاخ درختی را نیز گویند که در زمین خوابانیده از جای دیگر سر بر آورده و کاریز آب را نیز گفته اند، جایی را که آب به روی زمین آید.»(4)
آقای «جنبش» به این نظر است که توافق بر سر تعریف واحد از «فرهنگ» کار دشواری است و این ناشی از کثرت تعاریفی است که از فرهنگ صورت گرفته است.
با آن هم وی در تعریف علمی فرهنگ می نگارد: « فرهنگ، مفهوم گسترده از تمام الگوهایی را که در جامعه آموخته می شوند و در آن غنا می یابند و از طریق نمادها منتقل می شوند در بر می گیرد.»(5)
در فرهنگ سیاسی آرش نیز فرهنگ چنین تعریف شده: « مجموعه عناصر عینی و ذهنی که در سازمان های اجتماعی جریان می یابند و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شوند میراث اجتماعی یا میراث فرهنگی و یا فرهنگ نام دارد.»(6)
دکتور عبدالکریم«سروش» نظریه پرداز ایرانی هم فرهنگ را این طور تعریف می نماید: «مجموعه آداب و اندیشه ها و دیدگاه ها و اعتقادات و ارزش های یک قوم را که اولاًً برخوردار از وحدت تألیفی باشد و ثانیاً اوقیانوس وار آن قوم را فرا گرفته باشند و ثالثاً آدمیان غافلانه و غیر مختارانه در آن غوطه ور باشند فرهنگ می نامند.»(7)
دکتر محمد «داد گران» استاد ارتباطات و ژورنالیسم از نظر مردم شناسی به تعریف فرهنگ پرداخته است. به باور او فرهنگ تمامی فعالیت های است که در زندگی می کنیم، از مسواک زدن گرفته تا خانه سازی و از تماشای مسابقات المپیک در تلویزیون گرفته تا شرکت در مراسم ازدواج.»(8)
حال در این قسمت از بحث شناخت فرهنگ، با توجه به آن چه تا کنون تذکر رفت به تعریف فرهنگ و ویژگی های آن که در کنفرانس جهانی سیاست های فرهنگی در سال 1982میلادی در مکزیکوسیتی توسط سازمان علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو ) بر گزار گردید می پردازیم .
این کنفرانس با حضور نمایندگان دولت ها و سازمان های عضو یونسکو بر گزار شد و در آن بسیاری از مفاهیم و پدیده های موجود در عرصه فرهنگ جهانی مورد بحث و بررسی قرار گرفت .
در پایان این نشست اعلامیه ای درباره فرهنگ و سیاست های فرهنگی تصویب شد. در مقدمه اعلامیه مذکور درباره فرهنگ چنین آمده است:
« کنفرانس معتقد است که در وسیع ترین برداشت، می توان گفت که فرهنگ کلیتی است ترکیب یافته از خصوصیات متفاوت روحی، مادی، فکری و احساسی که شاخصه ی یک جامعه یا یک گروه است. فرهنگ نه فقط هنرها و نوشتارها بلکه حالات زندگی، حقوق بنیادی انسان، نظام های ارزشی، نسبتها و باورهارا دربر می گیرد.
این فرهنگ است که به انسان عکس العمل نشان دادن در مقابل خود را می دهد. این فرهنگ است که ما را به طور مشخص انسان می کند. حیات عقلایی، قضاوت نقادانه و احساس تعهد اخلاقی به ما می بخشد. از طریق فرهنگ است که انسان خود را بیان می کند و از خود آگاه می شود. ضعفهای خود را می پذیرد. از موفقیت های خود می پرسد به ابزارهای جدید دست می یابد و کارهای جدیدی خلق می کند که از طریق آن ها محدودیتهای خود را مرتفع سازد.»(9))
تعریف یونسکو از فرهنگ از جمله کامل ترین تعاریفی است که تاکنون از فرهنگ شده است .
از این تعریف سه نکته حایز اهمیت به دست می آید :
1- فرهنگ مشخص کننده خصوصیت های یک جامعه و یایک انسان به خصوص ویژگی های روحی و رفتاری است.
2- دراین تعریف عناصر تشکیل دهنده فرهنگ مانند هنر، ادبیات، خصوصیت های رفتاری عمومی، ارزش ها ملی، باورها و حقوق اساسی مورد قبول در هر جامعه مشخص شده اند.
3-فرهنگ موجب موفقیت ها و یا شکست برای جوامع بشری می شود و بر آینده هر جامعه و افراد آن تاثیر بسزایی دارد.
معادل واژه فرهنگ در زبان های اروپایی کلتور می باشد. برخی از اندیشمندان بر این نظر اند که واژه کلتور که در بیشتر زبان های اروپایی کاربرد دارد، ریشه آن را باید در زبان فرانسوی جستجو کرد.
به باور آنان واژه کلتور از زبان و ادبیات فرانسوی وارد دیگر زبان های اروپایی شده است.
در آغاز واژه کلتور به معنی خاص آن که امروزه تعبیر می شود نبوده است، واژه کلتور در اروپا در نخست به معنی کشت و کار و تولید در عرصه کشاورزی و باغداری و نظایر آن به کار می رفته است .
بعدها این واژه از لحاظ مفهوم و معنی دچار نوسانات گردیده و همراه با تحولاتی که در اروپا بعد از دوره رنسانس و انقلاب صنعتی پدیدار گردید این مفهوم تغییرات پیدا کرده و کم کم مفاهیمی مانند پیشرفت و رشد و ترقی و تکامل، دست آوردهای علوم جدید و تمدن جدید و برتری آن بر دین و مذهب و نتیجتاً جای گزینی آن، هم چنین خرد در حالت رهایی از قید ایمان، روشنگری و خرد گرایی ( به جای دینداری) مجموع دستاوردهای و نظایر این ها از آن (کلتور) استفاده می شد.
خاطرنشان می شود که معادل فرهنگ درزبان انگلیسی کلچرو درزبان عربی ثقافت می باشد .
سرچشمه ها:
1- حسن « حميد »، فرهنگ حميد ، تهران : انتشارات امير كبير، 1363ه. خ، ص 910 .
2- دكتر شمس الدين «فرهيخته»، فرهنگ فرهيخته، تهران: نشر اطلاعات ، 1377 ه.خ ، ص575.
3- داريوش «آشوري»، تعريف ها و مفهوم فرهنگ، تهران: مركز اسناد فرهنگي آسيا، 1374، ص16.
4- عبد الصابر"حنبش،«فرهنگ وگفتگوي تمدن ها»،سايت ايترنتي مجتمع جامعه مدني افقانستان،www. acs .af
5- همان .
6- غلام رضا «علي بابايي»، فرهنگ سياسي آرش، تهران : نشر آشیان، 1374، ص407 .
7- دكتر عبدالكريم »سروش«، فربه تر از ايدئو لوژي ، تهران: موسسه فرهنگي طراط، 1384، ص 343.
8- دكتر سيد محمد «دادگران»، مباني ارتباط جمعي، تهران: نشر اطلاعات،1385ه.خ، ص 197.
9- حسن «سليمي» فرهنگ گرايي، جهاني شدن وحقوق بشر، تهران: انتشارات وزارت امورخارجه ايران ، 1383ه . خ ، ص 29.
چیستی فرهنگ
در مورد فرهنگ و معانی آن دیدگاه های مختلف و متفاوتی وجود دارد.
در خصوص معنی لغوی فرهنگ در کتاب معتبر«فرهنگ حمید» چنین آمده است: «فرهنگ، فرهنج، علم، دانش، ادب، معرفت، تعلیم و تربیت، آثار علمی و ادبی یک قوم یا ملت.»(1)
دکتر شمس الدین«فرهیخته» نویسنده کتاب «فرهنگ فرهیخته»، فرهنگ را مجموعه داده ها و رفتار عمومی یک جامعه می داند و می نویسد: « فرهنگ به زبان ساده مجموعه داده ها و رفتار عمومی یک جامعه است که وقتی تقسیم شود یا جزء جزء مورد بررسی قرار گیرد گویای منش خاصی برای گروه بخصوص است که در این حالت گفته می شود مثلاًً فرهنگ اقتصادی یا فرهنگ ادبی و یا فرهنگ سیاسی این جامعه در مقام مقایسه با جامعه دیگر برتر است یا پست تر و غیره »(2)
داریوش «آشوری» فرهنگ نویس ایرانی نیز از فرهنگ ومفهوم آن در ادبیات غنی فارسی تعبیر ارزنده ای دارد:
« فرهنگ مرکب از پیشوند «فر» به معنی پیش و ریشه باستانی تنگ به معنی کشیدن است. کلمات فرهیختن و فریختن در ادبیات فارسی از همین ریشه است که به معنی تربیت کردن، ادب آموختن و تأدیب کردن است. اصطلاح فرهنگ در فرهنگ نامه های مختلف به معنی ادب، عقل، دانش، بزرگی، حکمت، هنر و معرفت آمده است.»(3)
عبدالصابر«جنبش»نویسنده، محقق و عضو آکادمی علوم افغانستان هم در مورد معنی لغوی فرهنگ به این باور است: « فرهنگ با کاف دری بر وزن و معنی فرهنج است که علم و دانش و عقل و ادب و بزرگی و سنجیده گی و کتاب فارسی و نام مادر کیکاوس می باشد و شاخ درختی را نیز گویند که در زمین خوابانیده از جای دیگر سر بر آورده و کاریز آب را نیز گفته اند، جایی را که آب به روی زمین آید.»(4)
آقای «جنبش» به این نظر است که توافق بر سر تعریف واحد از «فرهنگ» کار دشواری است و این ناشی از کثرت تعاریفی است که از فرهنگ صورت گرفته است.
با آن هم وی در تعریف علمی فرهنگ می نگارد: « فرهنگ، مفهوم گسترده از تمام الگوهایی را که در جامعه آموخته می شوند و در آن غنا می یابند و از طریق نمادها منتقل می شوند در بر می گیرد.»(5)
در فرهنگ سیاسی آرش نیز فرهنگ چنین تعریف شده: « مجموعه عناصر عینی و ذهنی که در سازمان های اجتماعی جریان می یابند و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شوند میراث اجتماعی یا میراث فرهنگی و یا فرهنگ نام دارد.»(6)
دکتور عبدالکریم«سروش» نظریه پرداز ایرانی هم فرهنگ را این طور تعریف می نماید: «مجموعه آداب و اندیشه ها و دیدگاه ها و اعتقادات و ارزش های یک قوم را که اولاًً برخوردار از وحدت تألیفی باشد و ثانیاً اوقیانوس وار آن قوم را فرا گرفته باشند و ثالثاً آدمیان غافلانه و غیر مختارانه در آن غوطه ور باشند فرهنگ می نامند.»(7)
دکتر محمد «داد گران» استاد ارتباطات و ژورنالیسم از نظر مردم شناسی به تعریف فرهنگ پرداخته است. به باور او فرهنگ تمامی فعالیت های است که در زندگی می کنیم، از مسواک زدن گرفته تا خانه سازی و از تماشای مسابقات المپیک در تلویزیون گرفته تا شرکت در مراسم ازدواج.»(8)
حال در این قسمت از بحث شناخت فرهنگ، با توجه به آن چه تا کنون تذکر رفت به تعریف فرهنگ و ویژگی های آن که در کنفرانس جهانی سیاست های فرهنگی در سال 1982میلادی در مکزیکوسیتی توسط سازمان علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو ) بر گزار گردید می پردازیم .
این کنفرانس با حضور نمایندگان دولت ها و سازمان های عضو یونسکو بر گزار شد و در آن بسیاری از مفاهیم و پدیده های موجود در عرصه فرهنگ جهانی مورد بحث و بررسی قرار گرفت .
در پایان این نشست اعلامیه ای درباره فرهنگ و سیاست های فرهنگی تصویب شد. در مقدمه اعلامیه مذکور درباره فرهنگ چنین آمده است:
« کنفرانس معتقد است که در وسیع ترین برداشت، می توان گفت که فرهنگ کلیتی است ترکیب یافته از خصوصیات متفاوت روحی، مادی، فکری و احساسی که شاخصه ی یک جامعه یا یک گروه است. فرهنگ نه فقط هنرها و نوشتارها بلکه حالات زندگی، حقوق بنیادی انسان، نظام های ارزشی، نسبتها و باورهارا دربر می گیرد.
این فرهنگ است که به انسان عکس العمل نشان دادن در مقابل خود را می دهد. این فرهنگ است که ما را به طور مشخص انسان می کند. حیات عقلایی، قضاوت نقادانه و احساس تعهد اخلاقی به ما می بخشد. از طریق فرهنگ است که انسان خود را بیان می کند و از خود آگاه می شود. ضعفهای خود را می پذیرد. از موفقیت های خود می پرسد به ابزارهای جدید دست می یابد و کارهای جدیدی خلق می کند که از طریق آن ها محدودیتهای خود را مرتفع سازد.»(9))
تعریف یونسکو از فرهنگ از جمله کامل ترین تعاریفی است که تاکنون از فرهنگ شده است .
از این تعریف سه نکته حایز اهمیت به دست می آید :
1- فرهنگ مشخص کننده خصوصیت های یک جامعه و یایک انسان به خصوص ویژگی های روحی و رفتاری است.
2- دراین تعریف عناصر تشکیل دهنده فرهنگ مانند هنر، ادبیات، خصوصیت های رفتاری عمومی، ارزش ها ملی، باورها و حقوق اساسی مورد قبول در هر جامعه مشخص شده اند.
3-فرهنگ موجب موفقیت ها و یا شکست برای جوامع بشری می شود و بر آینده هر جامعه و افراد آن تاثیر بسزایی دارد.
معادل واژه فرهنگ در زبان های اروپایی کلتور می باشد. برخی از اندیشمندان بر این نظر اند که واژه کلتور که در بیشتر زبان های اروپایی کاربرد دارد، ریشه آن را باید در زبان فرانسوی جستجو کرد.
به باور آنان واژه کلتور از زبان و ادبیات فرانسوی وارد دیگر زبان های اروپایی شده است.
در آغاز واژه کلتور به معنی خاص آن که امروزه تعبیر می شود نبوده است، واژه کلتور در اروپا در نخست به معنی کشت و کار و تولید در عرصه کشاورزی و باغداری و نظایر آن به کار می رفته است .
بعدها این واژه از لحاظ مفهوم و معنی دچار نوسانات گردیده و همراه با تحولاتی که در اروپا بعد از دوره رنسانس و انقلاب صنعتی پدیدار گردید این مفهوم تغییرات پیدا کرده و کم کم مفاهیمی مانند پیشرفت و رشد و ترقی و تکامل، دست آوردهای علوم جدید و تمدن جدید و برتری آن بر دین و مذهب و نتیجتاً جای گزینی آن، هم چنین خرد در حالت رهایی از قید ایمان، روشنگری و خرد گرایی ( به جای دینداری) مجموع دستاوردهای و نظایر این ها از آن (کلتور) استفاده می شد.
خاطرنشان می شود که معادل فرهنگ درزبان انگلیسی کلچرو درزبان عربی ثقافت می باشد .
سرچشمه ها:
1- حسن « حميد »، فرهنگ حميد ، تهران : انتشارات امير كبير، 1363ه. خ، ص 910 .
2- دكتر شمس الدين «فرهيخته»، فرهنگ فرهيخته، تهران: نشر اطلاعات ، 1377 ه.خ ، ص575.
3- داريوش «آشوري»، تعريف ها و مفهوم فرهنگ، تهران: مركز اسناد فرهنگي آسيا، 1374، ص16.
4- عبد الصابر"حنبش،«فرهنگ وگفتگوي تمدن ها»،سايت ايترنتي مجتمع جامعه مدني افقانستان،www. acs .af
5- همان .
6- غلام رضا «علي بابايي»، فرهنگ سياسي آرش، تهران : نشر آشیان، 1374، ص407 .
7- دكتر عبدالكريم »سروش«، فربه تر از ايدئو لوژي ، تهران: موسسه فرهنگي طراط، 1384، ص 343.
8- دكتر سيد محمد «دادگران»، مباني ارتباط جمعي، تهران: نشر اطلاعات،1385ه.خ، ص 197.
9- حسن «سليمي» فرهنگ گرايي، جهاني شدن وحقوق بشر، تهران: انتشارات وزارت امورخارجه ايران ، 1383ه . خ ، ص 29.
ارسال شده توسط
سيد موسوي
در
۲۳:۴۶
0
نظرات
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!همرسانی در Xهمرسانی در «فیسبوک»اشتراکگذاری در Pinterest
۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه
دين اسلام دين شمشير نيست (لااکراه في دين در (قبول وانتخاب ) دین هیچکونه اکراه جاه ندارد
ايمان يک عقد، وپيمان والتزام قلبي ودروني است که انسان با اختيار خود آن را مي پذيرد.بدين اساس دين مقدس اسلام ايمان اجباري را قبول ندارد وپروردګار باعظمت ما انسان را آزاد گذاشته است تا با تحقیق دین را انتخاب کند.سانيکه انتخاب کننده دین ناحق باشد آنرا کافروکسانیکه قبول کننده دین حق باشد آنرامؤمن مسمی می کند.دین مقدس اسلام برای انتخاب دین قاعده وقانون راوضع نموده است که پایه وبنیاد این قانون در( آیه : 256 سوره بقره) با ظرافت خاص بیان یافته است :پروردگار با عظمت ما می فرماید : « لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی ... » الایه( اجبار واکراهی در ( قبول دین ) نیست ،چراکه هدایت وکمال از گمراهی وضلال مشخص شده است . شان زول آیه :این آیه در سوره بقره بوده وسوره بقره بعد از هجرت به مدینه آغاز گردیده است . وحی این سوره زمان آغاز یافت که نظام اسلامی در حال شکل گیری واستحکام بود مفسرین میگویند : که این سوره در باره مردی از اهل مدینه واز قبیله بنی سالم بن عوف ،در مورد شخص بنام« حصین» ، نازل شده است : قصه طوری است که: «حصین » که خودش مسلمان شده بود ، دوپسر داشت که نصرانی بودند وتا هنوز بدین اسلام مشرف نشده بودند .این مرد داستان رابحضورمحمد صلی الله علیه و سلم عر ض داشتند که یا رسول الله ! آیا میتوانیم آن دو را مجبور به قبولی دین اسلام کنم .چون آنان حاضر نیستند که غیر از نصرانیت دین دیگری را بپذیرند ؟! در جواب آیه شریفه « لا اکره فی الدین ... » نازل شد .همچنان برخی مفسرین در شان نزول این آیه فرموده اند که : مردی از انصار غلامی داشت سیاه پوست بنام « صبیح » میخواستند اورا به دین اسلام به زور مجبور سازند . در همین اثنا آیه « لا اکراه فی الدین » بر پیامبر محمد صلی الله علیه وسلم نازل شد وبه «صبیح » وتمام مسلمانان هدایت داد شد تا درپذیرش دین کوچکترین اجبار واکرهی را برمردم روا ندارند وفرمود : که انسان ها از کمال اختیار وآزادی برخوردار میباشند .
همچنان حضرت عمر رضی الله عنه پیره زن نصرانی را به دین مقدس اسلام دعوت کرد ؛او در جواب گفت : « انا عجوز کبیرة والموت اقرب الی» یعنی من پیر زن بزرکسالی هستم که مرگم نزدیک شده است ؛ چرا در اخر عمر خود مذهبم را رها کنم ؟ حضرت عمر رضی الله عنه بعد از استماع صحبت زن اورا بر ایمان آوردن اجبار نه نمود ؛ بلکه این آیه شریفه را تلاوت نمود که : « لا اکره فی الدین »یعنی ، در دین اجباری نیست» ودر حقیقت بر پذیرش ایمان زور واکراه امکان ندارد.
دین مقدس اسلام ارتباط ایمان را با اعضای ظاهری نداسته ، بلکه ایمان وعدم ایمان را از اموری قرار داده است که ارتباط اساسی به خواست خود انسان ومیل ورضایت درونی او دارد . طوریکه خداوند متعال میفرماید:« وقل الحق من ربکم فمن شا ءفلیؤمن ومن شا ءفلیکفر» (بکو : حق ( همان چیزی است که ) از سوی پروردگار تان ( آمده ) است ( ومن آن را با خود آورده ام وبرنامه من وهمه مؤمنان است ) پس هرکس که میخواهد ( بدان ) ایمان بیاورد وهرکس می خواهد ( بدان ) کافر شود .) ( الکهف : 29 )
قرآن عظیم الشان محمد صلی الله علیه وسلم را به این حقیقت متوجه ساخته است که بر تو فقط تبلیغ دعوت واجب است وتو نمیتوانی بر مردم به گرویدن به اسلام اجبار کنی .« افأ نت تکره الناس حتی یکونو ا مؤمنین » ( یونس : آیه 99 ) « آیا تو ( ای پیغمبر ! ) می خواهی مردمان را مجبور سازی که ایمان بیاورند ؟ ( این کار نه صحیح ونه سودمند است ونه از دست تو ساخته است ). وباز در سوره ( الغاشیه :
آیه : 22 میفرماید : « لست علیهم بمسیطر »( تو بر آنان چیره ومسلط نیستی )
همچنان قرآن عظیم الشان در سوره الشوری آیه : 48 میفرماید : « فان اعرضوا فمأ ارسالنک علیهم حفیظآ إن علیک إلا البلاغ » (اگر ( مشرگان از پذیرش دعوت تو ) روی گردان شدند ( باک مدار وغمگین مشو ) چراکه ماتو به عنوان مراقب ومواظب ایشان نفرستادیم .بر تو پیام باشد وبس .
همچنان قرآن عظیم الشان در( سوره مزمل آیه : 19 ) میفرماید : « فمن شا ء اتخذ الی ربه سبیلا » «پس هر کس که بخواهد ( میتواند ) راهی به سوی پروردگارش اتخاذ نماید »
در این آیه متبرکه جمله « من شا ء » دلیل بر اختیار وآزادی انسان در انتخاب کفر وایمان است . « انا هدیناه السبیل إما شاکرا وإما کفورا » «ما راه را به انسان نشان دادیم ، خواه شکر گذار باشد ( وپذیرا شود ) ،یا (مخالفت کند و ) کفران نماید . » در آیات متذکره راه حق وباطل از یکدیگر مشخص شده است وانتخاب هریک به دست خو د انسان است ، او مجبور نیست ودر عمل میتواند هر کدام از این راه را که بخواهد انتخاب کند ،لکن اگر راه حق وحققیت را انتخاب کرد ، به جنت وسعادت ابدی دست می یابد واگر راه باطل را انتخاب کرد ، به عذاب دردناک ، وجهنم وبدبختی عظیمی گرفتار خواهد شد .
قرآن عظیم الشان در بیش از ( 120 ) آیه تاکید نموده است که اسلام بر اساس رضایت قلبی وآموزش محض انتشار یافته است وبعد از عرضه شدن اسلام بر مردم ، بر ای آنها صلاحیت عام تام داده شده است تا در پذیرش ورد دین آزاد باشند . بنابر همین منطق بزرگ انسانی است که پیامبرمحمد صلی الله علیه وسلم بعد از فتح مکه اهل مکه را به حال خود رها کرد وفرمود : «اذهبوا فأ نتم الطلقا ء » : بروید ، شما آزادید وبعد از این فتح عظیم وسرنوشت ساز بر آنا ن، کسی را به اسلام مجبور نکرد.
در تاریخ اسلام اتفاق نیفتاده که مسلمانان حتی یک نفر مسیحی یا یهودی به جبر وزور به قبولی دین اسلام مجبور کرده باشد.
دین اسلام یگانه دینی است که آزادی واقعی از قید اسارت وبندگی ، را برای انسان به ارمغان آورده است ، اساست این آزادی همه انواع از استبداد وخود کامگی را در هم شکسته وبسیاری از قید وبند هایی که در جهان متمدن امروز وجود دارد آنرا از پای بشر باز نموده است .
پروردگار ما پیامبر اسلام را مبعوث ساخت تا مردم را از تمام قید وبندهایی که آنان را اسیر خود ساخته بود رهایی بخشد وتمام غل وزنجیر های استبداد ، هوا پرستی ، بندگی شکم وشهوت ، وثروت ، مقام وقدرت طلبی را از بین برده ، وبشر را بسوی آزادی واقعی هدایت ورهبری نمود .
علما ومفسرين دين مقدس اسلام آزادی را بدو دسته (آزادی تکويني وآزادی تشریعی) تقسیمبندی نموده اند.
ازادی تکوینی بدین معنی ومفهوم است که درنظام آفرینش ، انتخاب راه وعقیده جبر واجبار وجود ندارد . وانسان به حسب خلقت اش موجودی دارای شعور واراده بوده ، در انجام وترک فعل وانتخاب واختیار خود آزاد است.
ودر آزادی تشریعی ، هیچ کس حق استعلاء وبرتری بر دیگری را ندارد ، وهیچ کس حق ندارد دیگری را غلام وبرده ومطیع خود بسازد واراده وعمل اورا مالک شود وخواسته ها ویا عقیده خویش را برخلاف میل ورغبت او بر او تحمیل کند ، زیرا در نظام تشریع همه افراد جامعه بدون استثنا ء از حقوق مساوی برخوردارند وهیچ کسی حق مزیت وبرتری را نسبت به دیگری ندارد.
ولی باید تذکر داد که در آزادی تشریعی تکالیف وقوانین شرعی متوجه انسان است وانسان در برابر این قوانین مسؤل است . این بدین معنی است که در آزادی تشریعی آزادی نامحدود نیست ،بلکه انسان موظف است در مسیر قانون شرعی والهی حرکت کند وخروج وسر پیچی از آن ، خروج از بندگی الهی است ؛ که خروج از بندگی خدا ظلم به خویشتن است . « من یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه » (کسیکه از حدود الهی تجاوز وسر پیچی کند به خود ظلم را روا داشته است ) ( طلاق : آیه 1 )
« ومن یعص الله ورسوله فقد ضل ضلا لا مبینا »( احزاب:36) هر کس که خدا ورسولش را نافرمانی کند ، به گمراهی اشکاری گرفتار شده است »
بنآ از نظر اسلام آزادی که خارج از مسیر حق وصراط المستقیم الهی باشد آزادی نیست ؛ بلکه قید وبندی به ظاهر آزادی است ، که دین اسلام بسیاری از انسانهای به ظاهر آزاد را برده میشمارد ؛ بردگانی که اسیر هوای نفس گشته آند وطعم شیرین آزادی واقعی را که در پرتو بندگی احکام الهی وسنت پیامبر اسلام حاصل میگردد نچشیده اند.دین اسلام دین موعظه حسنه است و این دین به پیروان خویش هدایت میفرماید تا در نشر وتبلیغ دین خط مشی حکیمانه را تعقیب نمایند وبر اساس حکمت ، گفتار نیک وکردار نیک مردم را به دین اسلام جلب واز جبر واکراه جلوگیری بعمل آرند . « أدع إلی سبیل ربک با لحکمة والوعظة الحسنه وجادلهم بالتی هن أحسن »( النحل : 125 )« ای پیامبر: مردمان را با سخنان استوار وبه واندرزهای نیکو وزیبا به راه پروردکارت فراخوان وبا ایشان با شیوه هر نیکو تر گفتگو کن »
بنابر همین سیاست الهی است : که پیامبر اسلام در اولین قانون مدینه ، بعد از هجرت قید کرد که یهودیها ومسلمانان باهم مشترک زندگی ارام را تشکیل می دهند . وبه حق آنان در ماندن به دینشان اعتراف کرد.
دین مقدس اسلام خود را حافظ ونگهبان ادیان آسمانی دانسته ووظیفه خود میداند که با دفاع از این ادیان برخیزد.زیر تضعیف ادیان گذشته موجب تضعیف دین مقدس اسلام وتضعیف اسلام موجب وهن وسستی سائر ادیان را در پی خواهد داشت . اسلام ، مهمترین دلیل ، بر سالت حضرت موسی علیه السلام وحضرت عیسی علیه اسلام بوده وهست وهر گونه خوشه در اصالت اسلام ، موجب خدشعه در حقانیت آنان خواهد بود. « ودت طائفة من اهل الکتاب لو یضلونکم ومایضلون الا انفسهم وما یشعرون » ( گروهی از اهل کتاب ، دوسن دارند تا شما را گمراه کنند در حالی که جز خود شان را گمره نمی کنند. )
حضرت عمر (رض ) خلیفه دوم اسلام مسیحیهای ساکن بیت المقدس را امان داد گفت : « زندگی مسیحیها ، کلیسا ها وصلبهای آنان در امان هستند به هیچ کس به سبب دینش ضرر نمی رسد وبر انجام کاری مجبور نمی گردد . » ولی باتأسف باید گفت که در جهان امروزی ما : برخی از حلقات مذهبی تلاش ها ومجاهدات خویش را در تضعیف دین مقدس اسلام براه انداخته اند ،وبه براه انداختن تبلیغات حتی برقرآن عظیم الشان و پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه وسلم نیز رحم نه نموده وبطور تمسخر آمیز به چاپ کاریکاتور های رسول مقبول بشریت مبادرت ورزیدند . وبه تادیه پول وامتیازات مادی تلاش میورزند تا مسلمانان را بخصو ص مسلمانان کشور های فقیر اسلامی از جمله در کشورعزیز ما افغانستان مسلمانان را به دین نصرانی جلب نمایند . ولی آنان با این عمل خویش ، خود اگاه به خود ضربه می زنند زیرا تضعیف اسلام ، به عنوان دینی واقعی وحقیقی که انسان را به سوی خالق مدبر وحکیم دعوت می کند ، تضعیف همه ادیان بشمار خواهد رفت . ولی ما یقین داریم به جز « وما یضلون الا انفسهم ومایشعرون » به این عمل گمراه کننده بجز اینکه خود ونفس های خویش را فریب دهند نتیجه وثمره دیگری را بدست نخواهند آورد . پایان
نام مقاله : دين اسلام دين شمشير نيست
تتبع ونگارش : امین الدین « سعیدی- سعید افغانی »
همچنان حضرت عمر رضی الله عنه پیره زن نصرانی را به دین مقدس اسلام دعوت کرد ؛او در جواب گفت : « انا عجوز کبیرة والموت اقرب الی» یعنی من پیر زن بزرکسالی هستم که مرگم نزدیک شده است ؛ چرا در اخر عمر خود مذهبم را رها کنم ؟ حضرت عمر رضی الله عنه بعد از استماع صحبت زن اورا بر ایمان آوردن اجبار نه نمود ؛ بلکه این آیه شریفه را تلاوت نمود که : « لا اکره فی الدین »یعنی ، در دین اجباری نیست» ودر حقیقت بر پذیرش ایمان زور واکراه امکان ندارد.
دین مقدس اسلام ارتباط ایمان را با اعضای ظاهری نداسته ، بلکه ایمان وعدم ایمان را از اموری قرار داده است که ارتباط اساسی به خواست خود انسان ومیل ورضایت درونی او دارد . طوریکه خداوند متعال میفرماید:« وقل الحق من ربکم فمن شا ءفلیؤمن ومن شا ءفلیکفر» (بکو : حق ( همان چیزی است که ) از سوی پروردگار تان ( آمده ) است ( ومن آن را با خود آورده ام وبرنامه من وهمه مؤمنان است ) پس هرکس که میخواهد ( بدان ) ایمان بیاورد وهرکس می خواهد ( بدان ) کافر شود .) ( الکهف : 29 )
قرآن عظیم الشان محمد صلی الله علیه وسلم را به این حقیقت متوجه ساخته است که بر تو فقط تبلیغ دعوت واجب است وتو نمیتوانی بر مردم به گرویدن به اسلام اجبار کنی .« افأ نت تکره الناس حتی یکونو ا مؤمنین » ( یونس : آیه 99 ) « آیا تو ( ای پیغمبر ! ) می خواهی مردمان را مجبور سازی که ایمان بیاورند ؟ ( این کار نه صحیح ونه سودمند است ونه از دست تو ساخته است ). وباز در سوره ( الغاشیه :
آیه : 22 میفرماید : « لست علیهم بمسیطر »( تو بر آنان چیره ومسلط نیستی )
همچنان قرآن عظیم الشان در سوره الشوری آیه : 48 میفرماید : « فان اعرضوا فمأ ارسالنک علیهم حفیظآ إن علیک إلا البلاغ » (اگر ( مشرگان از پذیرش دعوت تو ) روی گردان شدند ( باک مدار وغمگین مشو ) چراکه ماتو به عنوان مراقب ومواظب ایشان نفرستادیم .بر تو پیام باشد وبس .
همچنان قرآن عظیم الشان در( سوره مزمل آیه : 19 ) میفرماید : « فمن شا ء اتخذ الی ربه سبیلا » «پس هر کس که بخواهد ( میتواند ) راهی به سوی پروردگارش اتخاذ نماید »
در این آیه متبرکه جمله « من شا ء » دلیل بر اختیار وآزادی انسان در انتخاب کفر وایمان است . « انا هدیناه السبیل إما شاکرا وإما کفورا » «ما راه را به انسان نشان دادیم ، خواه شکر گذار باشد ( وپذیرا شود ) ،یا (مخالفت کند و ) کفران نماید . » در آیات متذکره راه حق وباطل از یکدیگر مشخص شده است وانتخاب هریک به دست خو د انسان است ، او مجبور نیست ودر عمل میتواند هر کدام از این راه را که بخواهد انتخاب کند ،لکن اگر راه حق وحققیت را انتخاب کرد ، به جنت وسعادت ابدی دست می یابد واگر راه باطل را انتخاب کرد ، به عذاب دردناک ، وجهنم وبدبختی عظیمی گرفتار خواهد شد .
قرآن عظیم الشان در بیش از ( 120 ) آیه تاکید نموده است که اسلام بر اساس رضایت قلبی وآموزش محض انتشار یافته است وبعد از عرضه شدن اسلام بر مردم ، بر ای آنها صلاحیت عام تام داده شده است تا در پذیرش ورد دین آزاد باشند . بنابر همین منطق بزرگ انسانی است که پیامبرمحمد صلی الله علیه وسلم بعد از فتح مکه اهل مکه را به حال خود رها کرد وفرمود : «اذهبوا فأ نتم الطلقا ء » : بروید ، شما آزادید وبعد از این فتح عظیم وسرنوشت ساز بر آنا ن، کسی را به اسلام مجبور نکرد.
در تاریخ اسلام اتفاق نیفتاده که مسلمانان حتی یک نفر مسیحی یا یهودی به جبر وزور به قبولی دین اسلام مجبور کرده باشد.
دین اسلام یگانه دینی است که آزادی واقعی از قید اسارت وبندگی ، را برای انسان به ارمغان آورده است ، اساست این آزادی همه انواع از استبداد وخود کامگی را در هم شکسته وبسیاری از قید وبند هایی که در جهان متمدن امروز وجود دارد آنرا از پای بشر باز نموده است .
پروردگار ما پیامبر اسلام را مبعوث ساخت تا مردم را از تمام قید وبندهایی که آنان را اسیر خود ساخته بود رهایی بخشد وتمام غل وزنجیر های استبداد ، هوا پرستی ، بندگی شکم وشهوت ، وثروت ، مقام وقدرت طلبی را از بین برده ، وبشر را بسوی آزادی واقعی هدایت ورهبری نمود .
علما ومفسرين دين مقدس اسلام آزادی را بدو دسته (آزادی تکويني وآزادی تشریعی) تقسیمبندی نموده اند.
ازادی تکوینی بدین معنی ومفهوم است که درنظام آفرینش ، انتخاب راه وعقیده جبر واجبار وجود ندارد . وانسان به حسب خلقت اش موجودی دارای شعور واراده بوده ، در انجام وترک فعل وانتخاب واختیار خود آزاد است.
ودر آزادی تشریعی ، هیچ کس حق استعلاء وبرتری بر دیگری را ندارد ، وهیچ کس حق ندارد دیگری را غلام وبرده ومطیع خود بسازد واراده وعمل اورا مالک شود وخواسته ها ویا عقیده خویش را برخلاف میل ورغبت او بر او تحمیل کند ، زیرا در نظام تشریع همه افراد جامعه بدون استثنا ء از حقوق مساوی برخوردارند وهیچ کسی حق مزیت وبرتری را نسبت به دیگری ندارد.
ولی باید تذکر داد که در آزادی تشریعی تکالیف وقوانین شرعی متوجه انسان است وانسان در برابر این قوانین مسؤل است . این بدین معنی است که در آزادی تشریعی آزادی نامحدود نیست ،بلکه انسان موظف است در مسیر قانون شرعی والهی حرکت کند وخروج وسر پیچی از آن ، خروج از بندگی الهی است ؛ که خروج از بندگی خدا ظلم به خویشتن است . « من یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه » (کسیکه از حدود الهی تجاوز وسر پیچی کند به خود ظلم را روا داشته است ) ( طلاق : آیه 1 )
« ومن یعص الله ورسوله فقد ضل ضلا لا مبینا »( احزاب:36) هر کس که خدا ورسولش را نافرمانی کند ، به گمراهی اشکاری گرفتار شده است »
بنآ از نظر اسلام آزادی که خارج از مسیر حق وصراط المستقیم الهی باشد آزادی نیست ؛ بلکه قید وبندی به ظاهر آزادی است ، که دین اسلام بسیاری از انسانهای به ظاهر آزاد را برده میشمارد ؛ بردگانی که اسیر هوای نفس گشته آند وطعم شیرین آزادی واقعی را که در پرتو بندگی احکام الهی وسنت پیامبر اسلام حاصل میگردد نچشیده اند.دین اسلام دین موعظه حسنه است و این دین به پیروان خویش هدایت میفرماید تا در نشر وتبلیغ دین خط مشی حکیمانه را تعقیب نمایند وبر اساس حکمت ، گفتار نیک وکردار نیک مردم را به دین اسلام جلب واز جبر واکراه جلوگیری بعمل آرند . « أدع إلی سبیل ربک با لحکمة والوعظة الحسنه وجادلهم بالتی هن أحسن »( النحل : 125 )« ای پیامبر: مردمان را با سخنان استوار وبه واندرزهای نیکو وزیبا به راه پروردکارت فراخوان وبا ایشان با شیوه هر نیکو تر گفتگو کن »
بنابر همین سیاست الهی است : که پیامبر اسلام در اولین قانون مدینه ، بعد از هجرت قید کرد که یهودیها ومسلمانان باهم مشترک زندگی ارام را تشکیل می دهند . وبه حق آنان در ماندن به دینشان اعتراف کرد.
دین مقدس اسلام خود را حافظ ونگهبان ادیان آسمانی دانسته ووظیفه خود میداند که با دفاع از این ادیان برخیزد.زیر تضعیف ادیان گذشته موجب تضعیف دین مقدس اسلام وتضعیف اسلام موجب وهن وسستی سائر ادیان را در پی خواهد داشت . اسلام ، مهمترین دلیل ، بر سالت حضرت موسی علیه السلام وحضرت عیسی علیه اسلام بوده وهست وهر گونه خوشه در اصالت اسلام ، موجب خدشعه در حقانیت آنان خواهد بود. « ودت طائفة من اهل الکتاب لو یضلونکم ومایضلون الا انفسهم وما یشعرون » ( گروهی از اهل کتاب ، دوسن دارند تا شما را گمراه کنند در حالی که جز خود شان را گمره نمی کنند. )
حضرت عمر (رض ) خلیفه دوم اسلام مسیحیهای ساکن بیت المقدس را امان داد گفت : « زندگی مسیحیها ، کلیسا ها وصلبهای آنان در امان هستند به هیچ کس به سبب دینش ضرر نمی رسد وبر انجام کاری مجبور نمی گردد . » ولی باتأسف باید گفت که در جهان امروزی ما : برخی از حلقات مذهبی تلاش ها ومجاهدات خویش را در تضعیف دین مقدس اسلام براه انداخته اند ،وبه براه انداختن تبلیغات حتی برقرآن عظیم الشان و پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه وسلم نیز رحم نه نموده وبطور تمسخر آمیز به چاپ کاریکاتور های رسول مقبول بشریت مبادرت ورزیدند . وبه تادیه پول وامتیازات مادی تلاش میورزند تا مسلمانان را بخصو ص مسلمانان کشور های فقیر اسلامی از جمله در کشورعزیز ما افغانستان مسلمانان را به دین نصرانی جلب نمایند . ولی آنان با این عمل خویش ، خود اگاه به خود ضربه می زنند زیرا تضعیف اسلام ، به عنوان دینی واقعی وحقیقی که انسان را به سوی خالق مدبر وحکیم دعوت می کند ، تضعیف همه ادیان بشمار خواهد رفت . ولی ما یقین داریم به جز « وما یضلون الا انفسهم ومایشعرون » به این عمل گمراه کننده بجز اینکه خود ونفس های خویش را فریب دهند نتیجه وثمره دیگری را بدست نخواهند آورد . پایان
نام مقاله : دين اسلام دين شمشير نيست
تتبع ونگارش : امین الدین « سعیدی- سعید افغانی »
ارسال شده توسط
سيد موسوي
در
۲۰:۴۲
0
نظرات
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!همرسانی در Xهمرسانی در «فیسبوک»اشتراکگذاری در Pinterest
۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه
درد دل
نوشته نذیر ظفر: 26 جدی 1389
درد دل
هیچکس درسوگ ما گریان نشد
هیچکس در درد ما در مان نشد
هیچکس با ما نگر دید همنوا
هرکه ازخودناله کردهمسان نشد
هیچکس بر این چمن فکری نکرد
ابر رفت خورشید خفت باران نشد
هیچکس تخم محبت را نکشت
غصه روئید جز بلای جان نشد
هیچکس همدل نشد در شهر دل
هیچ یک همدل بدل مهمان نشد
هیچکس چارک درین میزان نبود
هر که خود را سیر گفت پایان نشد
درد دل
هیچکس درسوگ ما گریان نشد
هیچکس در درد ما در مان نشد
هیچکس با ما نگر دید همنوا
هرکه ازخودناله کردهمسان نشد
هیچکس بر این چمن فکری نکرد
ابر رفت خورشید خفت باران نشد
هیچکس تخم محبت را نکشت
غصه روئید جز بلای جان نشد
هیچکس همدل نشد در شهر دل
هیچ یک همدل بدل مهمان نشد
هیچکس چارک درین میزان نبود
هر که خود را سیر گفت پایان نشد
ارسال شده توسط
سيد موسوي
در
۵:۵۳
0
نظرات
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!همرسانی در Xهمرسانی در «فیسبوک»اشتراکگذاری در Pinterest
بدخشان من
داكتر صبغت الله" خاكساري "
بدخــــــــشان من
بدخــــــتشان من جسم و هم جان من
اي بتو اســــــــــتوار عهدو پيمان من
غرور من عزت من شــــــــــــــان من
تومـــــــــــــــــــــيراث پاك نياكان من
به زيباك پامير ويمگام قــــــــــــــــسم
به كــــــــــــشم و خاش و به ارگوي تو
به دروازو جُرم و به شغنان قـــــــسم
بود مــــــــــــــهرتو در دل و جان من
بدخــــــــــــــــــــشامن شيره جان من
كه شـــــــــــــــهربزرگت بهار منست
بـــــهارك زمـــــــين لاله زارمــنست
كه وردوج زرديو واشــــــــــكاشمت
غرور من افـــــــــــــــتخار مـــــنست
همــيش همــچوگلـــــــــها به دامامنم
بدخشان من وجـــسم و هم جان من
بــــنازم به پاريـــنه خمچان تـــــــــو
به ارغنجـــخواه ودرايم زمـــــــــين
بـــــــــنازم به راغ و به خواهان تو
توســـــروي بلندي به بـــــستان من
به جيحون وبه درياي آموبــــــــــگو
داكتر صبغت الله " خاكساري"
ترتيب كننده : سيد " موسوي"
بدخــــــــشان من
بدخــــــتشان من جسم و هم جان من
اي بتو اســــــــــتوار عهدو پيمان من
غرور من عزت من شــــــــــــــان من
تومـــــــــــــــــــــيراث پاك نياكان من
به زيباك پامير ويمگام قــــــــــــــــسم
به كــــــــــــشم و خاش و به ارگوي تو
به دروازو جُرم و به شغنان قـــــــسم
بود مــــــــــــــهرتو در دل و جان من
بدخــــــــــــــــــــشامن شيره جان من
كه شـــــــــــــــهربزرگت بهار منست
بـــــهارك زمـــــــين لاله زارمــنست
كه وردوج زرديو واشــــــــــكاشمت
غرور من افـــــــــــــــتخار مـــــنست
همــيش همــچوگلـــــــــها به دامامنم
بدخشان من وجـــسم و هم جان من
بــــنازم به پاريـــنه خمچان تـــــــــو
به ارغنجـــخواه ودرايم زمـــــــــين
بـــــــــنازم به راغ و به خواهان تو
توســـــروي بلندي به بـــــستان من
به جيحون وبه درياي آموبــــــــــگو
داكتر صبغت الله " خاكساري"
ترتيب كننده : سيد " موسوي"
ارسال شده توسط
سيد موسوي
در
۵:۵۰
0
نظرات
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!همرسانی در Xهمرسانی در «فیسبوک»اشتراکگذاری در Pinterest
۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه
بنام انكه جان بخش جهان است - به جسم ناتوان روح اش توان است
زندگي بدون انسان معني ندارد پس اي انسان كيست؟
ارسال شده توسط
سيد موسوي
در
۲۳:۰۹
0
نظرات
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!همرسانی در Xهمرسانی در «فیسبوک»اشتراکگذاری در Pinterest
۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه
وطن
وطن
نام وطن زنـام گلستان عزیزتر
مهروطن زالفت جانان عزیزتر
جای درآن که چشم به گیتی گشوده ام
خاکش مرا زیاقوت ومرجان عزیزتر
خاک که تکیه گاه پدرجد ز سالهاست
بالاله و بنفشه و ریحان عزیزتر
آب شفاف چشمه و دریای ملک من
از آب خضرو زم زم و باران عزیزتر
آن خان های کاگلی با سقف خاروخس
از بلدینگهای لندن و ایران عزیزتر
آن گادیهای چوبین و اسپان باد پا
از موترهای جرمن و جاپان عزیزتر
تاکی عزیز جنت و فردوس دیگران
مارا کیان و وادی پغمان عزیزتر
کابل اگرچه بیشهء ویرانه بیش نیست
لیکن مرا ز لندن وتهران عزیزتر
مهروی اجنبی که دوصد جلوها کند
طرز نگاه گلرخ افغان عزیزتر
گفتند مرا چی داده بتو حب این وطن
گفتمزیاده از همه ایمان عزیزتر
ما جان و سر برای وطن میکنیم فدا
از جان زیاده خون شهیدان عزیزتر
برگو بآن مهاجر دور از دیار و ملک
آوارگی زچیست به انسان عزیزتر
بازآه بسوی میهن آبای خویشتن
شادی و غم به جمع عزیزان عزیزتر
برکن درخت جنگ و تعصب و کشمکش
بنشان نهال صلح که به بوستان عزیزتر
(درویش)ملک خویشم و مغرور سربلند
فقرش مرا زعزت شاهان عزیزتر
ارسال شده توسط
سيد موسوي
در
۱:۰۹
0
نظرات
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!همرسانی در Xهمرسانی در «فیسبوک»اشتراکگذاری در Pinterest
برچسبها:
ادامه مطلب...
۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه
استعداد برتر
وبلاگ "استعداد برتر" توسط سيد موسوي به مورخ17جنوري 2011 م به منظور خدمت به دانشجويان و علاقمندان علم ودانش ايجاد شده است.
به اميد كاميابي و سعادت مندي مسلمانان جهان
به اميد كاميابي و سعادت مندي مسلمانان جهان
ارسال شده توسط
سيد موسوي
در
۷:۱۵
0
نظرات
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!همرسانی در Xهمرسانی در «فیسبوک»اشتراکگذاری در Pinterest
۱۳۸۹ دی ۲۸, سهشنبه
تصاوير
ارسال شده توسط
سيد موسوي
در
۵:۴۲
0
نظرات
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!همرسانی در Xهمرسانی در «فیسبوک»اشتراکگذاری در Pinterest
اشتراک در:
نظرات (Atom)
