۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه

مراحل عشق وعاشقی از دید دانشمندان

تهیه و ترتیب توسط محمدالله نصرت: 14 دلو 1389

مراحل عشق وعاشقی از دید دانشمندان
دانشمندان و محققان عاشق شدن را به سه مرحله ذیل تقسیم می کنند.
1- کشش جنسی که قاعدتأ دوره کوتاهی است.
2- حس جسمی،عاطفی که آدم در این دوران در عالم هپروت غوطه ور می شود و در اصل آهسته آهسته احساس عشق از دید علم روانشناسی امروزی شکل می گیرد.
3- عاشق شدن، تعهد طولانی مدتها. در این رابطه یعنی مرحله سوم دکتر پرتوی تبار دکتر روانشناس در لندن می افزاید که فرق نمی کند مال کدام کشور باشی یا تابع کدام فرهنگ هستی این سه مرحله درهمه کس موجود است . .. .
وقتی که حس عشق نسبت به کسی در ما شکل می گیرد کاملتر و کاملتر میشود و یا کاملتر شدنش، از داغ بودنش کمتر میشود ولی عشق عمیقتر می شود .
عجیب است که در جایگاه اصلی حس عشق و عاطفه که در مغز ماهم هست این تکامل عملا انجام میشود. اوایل رابطۀ سطح مغز درعواطف ما نقش دارد و بعد با عمیقتر شدن عشق احساس ما جالب است که قسمتهای داخلی و عمیق مغز درگیرعاطفه عشق میشود، یعنی منطقه سنترال لوب که داخل مغز در مرکز است و شکل نعل اسپ را دارد.
نتیجه چند آزمایش که نشان میدهد در ملاقات اول چه چیزهائی باعث میشود که می گوید بیقرار هستم .
در این مدت زمان کوتاه نتیجه این است که:
55 درصد حرکات یکنفر باعث جذب یا فرار میشود.
38 درصد، تن صدا و سرعت حرف زدن.
و7 درصد محتوای صحبت ها می تواند تأثیر مثبت یا منفی بگذارد.
تأثیر کارساز نگاه :
روانشناس نیویارکی پروفسور آرتور آرون که در مورد '' عاشق شدن'' تحقیق میکند، به این نتیحه رسیده است که نگاه تأثیر کارساز در عاشق شدن دارد .
این پروفسور از دونفر خواست که تما م رازهای زندگی شان را برای همدیگر تعریف کنند. واین مرحله آزمایش چهارو نیم ساعت به طول می انجامد .
بعد پروفسور ازآنها خواست که به مدت 4 دقیقه به چشمهای هم دیگر نگاه کنند. بعد از چند بار تکرار این آزمایش با افراد متفاوت خیلی از زوجها اعتراف کردن که شدیدا به طرف مقابل شان جذب شده بودند،حتی چند تا از آن نفرها بعداً با هم عروسی کرده اند.
اصولاً وقتی که ما از لحاظ جنسی ذوق زده میشویم چشمهای مان بزرگتر میشود.
هورمون هایی که در مراحل عاشق شدن دست دارند ما را به جانب مقابل می کشانند که قرار ذیل اند:
مرحله اول: کشش جنسی یا شهوت
هوس و خواستن که عامل شان هورمونهای مردانه تستوسترون و هورمون زنانه استروژن هست.
این هورمونها هستند که باعث میشوند تا آدم دنبال جنس مخالف بیرود .......
مرحله دوم: دل باختن
از این مرحله است که واقعأ عشق پا می گیرد . دراین مرحله است که آدم نمی تواند به چیز دیگری جز معشوقش فکر کند. علامات این مرحله از دست رفتن اشتها و بی خوابی هست چون بیشتر سعی فرد این است که ساعات روز رو به طرف مقابل فکر می کند . در مرحله جذ ب، گروهی از سلولهای عصبی ما یعنی نیورو ترنزمیترها که اسم شان '' مونو آمینوز''
هست نقش مهمی رو بازی میکنند .
دوپامین نوعی ماده شیمیایی است که از مغز ترشح میشود. نوره پاین فرین Nor epinephrine یا همین آدرنالین هستندکه باعث میشوند تاعرق کنیم و قلب مان سریع تر شود .
سروتونین : یکی از مهمترین مواد شیمیائی عشق و آن چیز که ممکن است موقتا ما را دیوانه کند .
مرحله سوم: دل بستن
این سومین مرحله عشق و درازمدت ترین شان است،که البته اگر یک رابطه بخواهد ادامه پیدا کند وارد این مرحله خواهد بود .این مرحلۀاز عشق که درازترین مراحل است ومراحل قبلی کوتاه مدت اند. علتش هم این است که دو مرحله اول عشق هوس و جذب آدم را از کار و زندگی می اندازد و برای همین قرار نیست که دائمی باشد چونکه از دید طبیعت باعث نابودی شخص میشود .
این احساس که زوجها را به هم متعهد می کند و باعث میشود با هم بمانند. هورمونهایی که در این مرحله بوسیله سیستم عصبی آزاد میشوند،هورمونهایی که باعث میشوند که دو نفر باهم وفاداربیمانند قرار ذیل اند
اوکسیتوسین: این هورمون ماده شیمیایی هست که ازغده هیپوتالاموس ترشح شده. واین هورمون کمک میکند که رابطه پایدار باقی بماند. این هورمون زمان بارداری هم در خانمها ترشح می شود که در ساختن شیر کمک میکند و حس تعلق مادر و فرزند را قوت میبخشد . در عین حال این هورمون در زمان آمیزش در مغز ترشح میشود و حس تعلق را در دو نفر تشدید میکند .
واسوپرسین: هورمون است که در رابطه دراز مدت در دو نفر ترشح می شود و این هورمون فعالیتهای کلیه یا (گرده) را کنترل میکند و حس ایثار را درفرد مقابل ایجاد میکند .
چرا اصلا انسان احتیاج به یک همدم از جنس مخالف دارد ؟
آیا یک الگوی همگانی برای زن ایده ال و مرد ایده ال هست ؟
در انتخاب طرف مقابل تان چه چیزهایی نقش خواهد داشت؟
زمانی که یک نفر را به عنوان زوج مان انتخاب می کنیم، گویا اول ناخودآگاهانه کسی را انتخاب می کنیم که از نظر ژنتیکی شبیه به خودمان باشد.
عجیب است که ظاهر یک شخص تا حدی میتواند گویای ساختمان ژنتیکی او فرد باشد. مثلا چهره هایی که طرف چپ و راست صورتشان قرینه نیستند، بیشتر احتمال دارد که دارای مشکلات ژنتیکی و مادرزادی باشند.
دراین زمینه مطالعاتی که شده نشان میدهد که مردها، بخصوص دنبال زنهایی را می گیرند که دو طرف صورتشان با هم قرینه است .
شاید علت این نوع سلیقه مشترک در جنس مرد، از آن جایی ریشه گرفته که وقتی زنها وارد سنین بالاتر میشوند دور کمرشان چربی جمع میشود و کمرشان پهنتر میشود. بنابراین تناسب ''هفت دهم'' به هم میخورد و ناخوداگاه این تصور را در ذهن مردها ایجاد میکند که این زن دیگر بارور نیست .
ولی مسئله انتخاب زوج بین زنها با مردها خیلی فرق میکند برای زنها قرینگی صورت مرد زیاد مهم نیست. ولی چیزی که به نظر زنها مهم است توانایی مرد در فراهم کردن غذا و نگهداری ازاولاد های آینده شان است که نقش مهمتری را بازی میکند.
مردهای پولدار یا قدرتمند، چه از نظر جسمی و چه از نظر موقعیت مالی واجتماعی، آنقدر بین خانمها طرفدار دارند.
تحقیقات نشان داده که ما کسی را ترجیح میدهیم که با خودمان شباهت داشته باشد و یک نسبتی هم بین این اجزای بدن در زوجها هست. بین اندازه ریه ها، بلندی انگشت وسط دست، درازای لاله گوش .و اندازه کلی گوش ها. قطر گردن و مچ دست و میزان سوخت و ساز بدن خواهد بود، بنابرین در انجام باید بگویم که عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی است خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال.عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سر می زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می گیرد.
عشق در غالب دلها ، در شکلها و در رنگها تقریبا مشابهی ، تجلی می شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است، اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش را دارد و از روح رنگ می گیرد و چون روحها ، برخلاف غریزه ها ، هر کدام رنگی از ارتفاع و بعدی و طعم و عطری دارند ویژه خویش، می توان گفت که به شماره هر روحی، دوست داشتنی است
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصلها و عبور سالها برآن اثر می گذارد، اما دوست داشتن در ورای سن و زمان وخراج زندگی میکند و بر آشیانه بلندش ،روز روزگار را دستی نیست... دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیباییهای روح که زیباییهای محسوس را به گونه ای دیگر می بیند.عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است. اما دوست داشتن آرام و استوار و پروقار است و سرشار از نجابت.
عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است.اگر دوری به طول انجامد ضعیف می شود، اگر تمام دوام یابد به ابتذال می کشد و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و "دیدار و پرهیز"زنده ونیرومند می ماند.اما دوست داشتن با این حالات ناآشناست.
تهیه و ترتیب توسط سيد موسوي

۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

پيغام

پیغام
مادر ! بگو پدر چگونه رفت ؟
و دگر هیچ بر نگشت ...
آیا ز من
و یا ز تو
آزرده خاطر است ؟
من از فراق او
به خدا رنج میبرم
از دوری اش
جگرم سوخت
و قامت ببین شکست
بسیار دیر کرد
پیغام من به او برسان
و بگویش ز طرف من
من بعد از این
نان نمی طلبم
گریه هم نمی کنم
من خاک می خورم
بابا بیا
دوری بس است
و رنج فراقت
ز حد گذشت ...

چيستي فرهنگ

نویسنده : احمد ارشاد خطیبی: 8 دلو 1389
چیستی فرهنگ
در مورد فرهنگ و معانی آن دیدگاه های مختلف و متفاوتی وجود دارد.
در خصوص معنی لغوی فرهنگ در کتاب معتبر«فرهنگ حمید» چنین آمده است: «فرهنگ، فرهنج، علم، دانش، ادب، معرفت، تعلیم و تربیت، آثار علمی و ادبی یک قوم یا ملت.»(1)
دکتر شمس الدین«فرهیخته» نویسنده کتاب «فرهنگ فرهیخته»، فرهنگ را مجموعه داده ها و رفتار عمومی یک جامعه می داند و می نویسد: « فرهنگ به زبان ساده مجموعه داده ها و رفتار عمومی یک جامعه است که وقتی تقسیم شود یا جزء جزء مورد بررسی قرار گیرد گویای منش خاصی برای گروه بخصوص است که در این حالت گفته می شود مثلاًً فرهنگ اقتصادی یا فرهنگ ادبی و یا فرهنگ سیاسی این جامعه در مقام مقایسه با جامعه دیگر برتر است یا پست تر و غیره »(2)
داریوش «آشوری» فرهنگ نویس ایرانی نیز از فرهنگ ومفهوم آن در ادبیات غنی فارسی تعبیر ارزنده ای دارد:
« فرهنگ مرکب از پیشوند «فر» به معنی پیش و ریشه باستانی تنگ به معنی کشیدن است. کلمات فرهیختن و فریختن در ادبیات فارسی از همین ریشه است که به معنی تربیت کردن، ادب آموختن و تأدیب کردن است. اصطلاح فرهنگ در فرهنگ نامه های مختلف به معنی ادب، عقل، دانش، بزرگی، حکمت، هنر و معرفت آمده است.»(3)
عبدالصابر«جنبش»نویسنده، محقق و عضو آکادمی علوم افغانستان هم در مورد معنی لغوی فرهنگ به این باور است: « فرهنگ با کاف دری بر وزن و معنی فرهنج است که علم و دانش و عقل و ادب و بزرگی و سنجیده گی و کتاب فارسی و نام مادر کیکاوس می باشد و شاخ درختی را نیز گویند که در زمین خوابانیده از جای دیگر سر بر آورده و کاریز آب را نیز گفته اند، جایی را که آب به روی زمین آید.»(4)
آقای «جنبش» به این نظر است که توافق بر سر تعریف واحد از «فرهنگ» کار دشواری است و این ناشی از کثرت تعاریفی است که از فرهنگ صورت گرفته است.
با آن هم وی در تعریف علمی فرهنگ می نگارد: « فرهنگ، مفهوم گسترده از تمام الگوهایی را که در جامعه آموخته می شوند و در آن غنا می یابند و از طریق نمادها منتقل می شوند در بر می گیرد.»(5)
در فرهنگ سیاسی آرش نیز فرهنگ چنین تعریف شده: « مجموعه عناصر عینی و ذهنی که در سازمان های اجتماعی جریان می یابند و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شوند میراث اجتماعی یا میراث فرهنگی و یا فرهنگ نام دارد.»(6)
دکتور عبدالکریم«سروش» نظریه پرداز ایرانی هم فرهنگ را این طور تعریف می نماید: «مجموعه آداب و اندیشه ها و دیدگاه ها و اعتقادات و ارزش های یک قوم را که اولاًً برخوردار از وحدت تألیفی باشد و ثانیاً اوقیانوس وار آن قوم را فرا گرفته باشند و ثالثاً آدمیان غافلانه و غیر مختارانه در آن غوطه ور باشند فرهنگ می نامند.»(7)
دکتر محمد «داد گران» استاد ارتباطات و ژورنالیسم از نظر مردم شناسی به تعریف فرهنگ پرداخته است. به باور او فرهنگ تمامی فعالیت های است که در زندگی می کنیم، از مسواک زدن گرفته تا خانه سازی و از تماشای مسابقات المپیک در تلویزیون گرفته تا شرکت در مراسم ازدواج.»(8)
حال در این قسمت از بحث شناخت فرهنگ، با توجه به آن چه تا کنون تذکر رفت به تعریف فرهنگ و ویژگی های آن که در کنفرانس جهانی سیاست های فرهنگی در سال 1982میلادی در مکزیکوسیتی توسط سازمان علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو ) بر گزار گردید می پردازیم .
این کنفرانس با حضور نمایندگان دولت ها و سازمان های عضو یونسکو بر گزار شد و در آن بسیاری از مفاهیم و پدیده های موجود در عرصه فرهنگ جهانی مورد بحث و بررسی قرار گرفت .
در پایان این نشست اعلامیه ای درباره فرهنگ و سیاست های فرهنگی تصویب شد. در مقدمه اعلامیه مذکور درباره فرهنگ چنین آمده است:
« کنفرانس معتقد است که در وسیع ترین برداشت، می توان گفت که فرهنگ کلیتی است ترکیب یافته از خصوصیات متفاوت روحی، مادی، فکری و احساسی که شاخصه ی یک جامعه یا یک گروه است. فرهنگ نه فقط هنرها و نوشتارها بلکه حالات زندگی، حقوق بنیادی انسان، نظام های ارزشی، نسبتها و باورهارا دربر می گیرد.
این فرهنگ است که به انسان عکس العمل نشان دادن در مقابل خود را می دهد. این فرهنگ است که ما را به طور مشخص انسان می کند. حیات عقلایی، قضاوت نقادانه و احساس تعهد اخلاقی به ما می بخشد. از طریق فرهنگ است که انسان خود را بیان می کند و از خود آگاه می شود. ضعفهای خود را می پذیرد. از موفقیت های خود می پرسد به ابزارهای جدید دست می یابد و کارهای جدیدی خلق می کند که از طریق آن ها محدودیتهای خود را مرتفع سازد.»(9))
تعریف یونسکو از فرهنگ از جمله کامل ترین تعاریفی است که تاکنون از فرهنگ شده است .
از این تعریف سه نکته حایز اهمیت به دست می آید :
1- فرهنگ مشخص کننده خصوصیت های یک جامعه و یایک انسان به خصوص ویژگی های روحی و رفتاری است.
2- دراین تعریف عناصر تشکیل دهنده فرهنگ مانند هنر، ادبیات، خصوصیت های رفتاری عمومی، ارزش ها ملی، باورها و حقوق اساسی مورد قبول در هر جامعه مشخص شده اند.
3-فرهنگ موجب موفقیت ها و یا شکست برای جوامع بشری می شود و بر آینده هر جامعه و افراد آن تاثیر بسزایی دارد.
معادل واژه فرهنگ در زبان های اروپایی کلتور می باشد. برخی از اندیشمندان بر این نظر اند که واژه کلتور که در بیشتر زبان های اروپایی کاربرد دارد، ریشه آن را باید در زبان فرانسوی جستجو کرد.
به باور آنان واژه کلتور از زبان و ادبیات فرانسوی وارد دیگر زبان های اروپایی شده است.
در آغاز واژه کلتور به معنی خاص آن که امروزه تعبیر می شود نبوده است، واژه کلتور در اروپا در نخست به معنی کشت و کار و تولید در عرصه کشاورزی و باغداری و نظایر آن به کار می رفته است .
بعدها این واژه از لحاظ مفهوم و معنی دچار نوسانات گردیده و همراه با تحولاتی که در اروپا بعد از دوره رنسانس و انقلاب صنعتی پدیدار گردید این مفهوم تغییرات پیدا کرده و کم کم مفاهیمی مانند پیشرفت و رشد و ترقی و تکامل، دست آوردهای علوم جدید و تمدن جدید و برتری آن بر دین و مذهب و نتیجتاً جای گزینی آن، هم چنین خرد در حالت رهایی از قید ایمان، روشنگری و خرد گرایی ( به جای دینداری) مجموع دستاوردهای و نظایر این ها از آن (کلتور) استفاده می شد.
خاطرنشان می شود که معادل فرهنگ درزبان انگلیسی کلچرو درزبان عربی ثقافت می باشد .
سرچشمه ها:
1- حسن « حميد »، فرهنگ حميد ، تهران : انتشارات امير كبير، 1363ه. خ، ص 910 .
2- دكتر شمس الدين «فرهيخته»، فرهنگ فرهيخته، تهران: نشر اطلاعات ، 1377 ه.خ ، ص575.
3- داريوش «آشوري»، تعريف ها و مفهوم فرهنگ، تهران: مركز اسناد فرهنگي آسيا، 1374، ص16.
4- عبد الصابر"حنبش،«فرهنگ وگفتگوي تمدن ها»،سايت ايترنتي مجتمع جامعه مدني افقانستان،www. acs .af
5- همان .
6- غلام رضا «علي بابايي»، فرهنگ سياسي آرش، تهران : نشر آشیان، 1374، ص407 .
7- دكتر عبدالكريم »سروش«، فربه تر از ايدئو لوژي ، تهران: موسسه فرهنگي طراط، 1384، ص 343.
8- دكتر سيد محمد «دادگران»، مباني ارتباط جمعي، تهران: نشر اطلاعات،1385ه.خ، ص 197.
9- حسن «سليمي» فرهنگ گرايي، جهاني شدن وحقوق بشر، تهران: انتشارات وزارت امورخارجه ايران ، 1383ه . خ ، ص 29.